ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

اولین روز کاری مامان

1391/9/21 8:22
نویسنده : مامانی
327 بازدید
اشتراک گذاری

وااااااااااای که چه روز های سختی رو گذروندم. پر ازدلهره و نگرانی و چه شبی بود دیشب.انگار دلم نمی خواست صبح بشه.تو هم تا صبح خیلی بیدار شدی. شاید هم به خاطر واکسن شش ماهگیت بود. تو هم انگار می دونی که من دارم بر میگردم سرکار. چند روزه که بیشتر از قبل بهم وابسته شدی و دوست داری بیشتر پیشم باشی. ولی خدا رو شکر کلا روحیه ت خوبه ماشاالله و بیشتر به فکر شوخی و خنده و بازی هستی تا گریه کردن و بهونه گرفتن دخترنانازم. مادر جون مشهدی ت الان پیشته و همینطور پرستارت.الان به خونه زنگ زدم. خدا رو شکر بیقراری نکرده بودی و اوضاع روبراه بود.فقط یه کم به خاطر واکسن ت تب کرده بودی فدات شم.امیدوارم اصلا اذیت نشی مامانی و من هم بتونم دوری ت رو دوام بیارم. البته امروز و فردا و زود برمیگردم پیشت عزیزم.

و اما از شیرین کاری هات بگم: 16 آذر روز دانشجو برای اولین بار غلتیدی وای که چه کیفی داشت. دوست داشتی چند بار پشت سر هم غلت بزنی. مادر جون مشهدی هم شاهد این شیرین کاریت بود و کلی با هم دیگه ذوقیدیم. هم چنان عاشق مهمون و مهمونی و شلوغی هستی. درست مثل مامانی و بابایی. بازار رفتن باهات واقعا دردسره. اینقدر که ماشاالله دوست داشتنی و خوردنی شدی که یکسره مردم مغازه دارها پسر و دخترای جوون خلاصه همه یا در حال کشیدن لپت هستند یا اینکه بغلت می کنن و به هم دیگه نشونت میدن و یا بوست می کنن. چند روز پیش با مادرجون مشهدی و بابا جونی رفته بودیم مهستان.اینقدر که از این اتفاقا افتاد که دیگه کلافه شده بودیم واقعا. البته لطف دارن همه واقعا ولی خوب یه چیزایی رو واسه نوزاد باید رعایت کرد دیگه. الان دیگه توی کالسکه ت که میشینی حاضر نیستی تکیه بدی  دستتو میگیری به  جلوش و کامل میشینی ماشاالله. بعضی وقتا توی همون حالت آواز هم میخونی و بقیه رو هم از سر و صدای خودت-که مامان قربون اون صدای قشنگت بره- بی نصیب نمیذاری عزیزم.گاهی وقتا هم تا توی صندلی غذا میشینی خیلی خوشگل زبون تو در می آری. یعنی بده غذا رو دیگه مامانی. توی روروئکت هم  خیلی خوشحالی همیشه ولی زیاد اون تو نمیذاریمت.آخه میگن ضرر داره. این بود انشای مامان از شیرین کاری های ترانه بانو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)