ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

نامه یک پدر برای دخترش...

از طرف پدرت برای تو می گذارم... برگرفته از وبلاگ:  http://elhamtala.blogfa.com   دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ.... چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی.... کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن... دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن... بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی.... دخترکم تو زیباترینی... . همیشه با این باور زندگی کن... خودت را فراموش نکن... . شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد.... اما به یاد داشته باش.... کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند.... دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست.... اشتباه که کردی برخیز.... اشکالی ندارد.... ب...
25 اسفند 1392

دوباره زندگی...

این روزها همه چیز را دارم دوباره تجربه می کنم. همه اتفاقات و جاهای تکراری جذاب شده اند انگار....  از یک پارک رفتن ساده بگیر تا دریا و جذابیت های خودش. از یک آهنگ ساده تا یک مهمانی ساده تر. دوباره دارم زندگی را تجربه می کنم. از نو. این بار از نگاه دخترکم. خیلی آرام و بی صدا امیدی که از دلم رفته بود بی خبر دارد بر می گردد و من خودم را سرشار از انرژی می بینم. فکر می کنم یک مادر، اصل زندگی را، نسخه دست نخورده و بی آلایشش را به تعداد فرزندانش تجربه می کند و چه چیز بالاتر از این برای یک انسان. فرصتی دوباره برای امید، برای عشق و برای زندگی . خدایا باز هم شکر....
23 مرداد 1392

عشق یک سره...

هنرپیشه ای گفت:عشق یک سره مایه دردسره. و ادامه داد و عشق پدر و مادر به فرزند عشق یک سره است... ادامه مطلب... ولی من با خودم گفتم از این عشق یکسره همین حس خوب عاشقی و امید مضاعف به زندگی ما رابس...
30 تير 1392

دختر خرداد...

عزیز دلم تو دختر خردادی و برای نسل ما خرداد همیشه معنای خاصی داشته. معنای امید به آینده. این امید از سال 1376 شروع شد .نوجوانی و بخشی از جوانی را پشت سر گذاشت. سرخورده شد ولی از بین نرفت. امسال با همان کورسوی امید بار دیگر انتخاب کردیم. می دانم که تمام کودکی تو تحت تاثیر انتخاب امروز من قرار خواهد داشت. خوشحالم که تلاشم بی نتیجه نماند و پاسخ حرکت امروزم را با شادی  و بالندگی فردای تو خواهم گرفت ان شاءالله.
27 خرداد 1392

آینه من- آینه ما

این روزها هر جا که جستجو می کنم و دنبال نکات تربیتی بچه ها می گردم به یک نکته می رسم و به قول معروف همه مسیرها به یک نقطه منتهی میشه و اون هم خود من هست. خود من به عنوان مادر-ما به عنوان والدین....   خود من به عنوان مادر-ما به عنوان والدین. گاهی اوقات از اینکه فرزندم آینه من باشه می ترسم.هر کدوم از ما بهتر از هرشخص دیگه ای نقاط ضعف خودمون و می شناسیم. چرا فکر می کنیم فرزندمون اون ایده آلی میشه که توی ذهنم ساختم. این که خیلی راحته. تو همونی باش که من توی فکرم دارم-به رفتار من و پدرت نگاه نکن. بعد هم که نشدی اونی که میخواستم سرزنش ها شروع میشه. اصلا تو آدم.... اصلا تو آدم....... به نظر من از اول تو همون لوح پاکی بودی که خدا بهمون هدی...
8 ارديبهشت 1392

حرف دل...

حرف دل رو از هر جا که باشه باید با گوش جان شنید.چه رسد از زبان دوست خوبی مثل آتنا . البته از صاحب وب اجازه گرفته شده. ...
3 ارديبهشت 1392

اولین روز کاری مامان

وااااااااااای که چه روز های سختی رو گذروندم. پر ازدلهره و نگرانی و چه شبی بود دیشب.انگار دلم نمی خواست صبح بشه.تو هم تا صبح خیلی بیدار شدی. شاید هم به خاطر واکسن شش ماهگیت بود. تو هم انگار می دونی که من دارم بر میگردم سرکار. چند روزه که بیشتر از قبل بهم وابسته شدی و دوست داری بیشتر پیشم باشی. ولی خدا رو شکر کلا روحیه ت خوبه ماشاالله و بیشتر به فکر شوخی و خنده و بازی هستی تا گریه کردن و بهونه گرفتن دخترنانازم. مادر جون مشهدی ت الان پیشته و همینطور پرستارت.الان به خونه زنگ زدم. خدا رو شکر بیقراری نکرده بودی و اوضاع روبراه بود.فقط یه کم به خاطر واکسن ت تب کرده بودی فدات شم.امیدوارم اصلا اذیت نشی مامانی و من هم بتونم دوری ت رو دوام بیارم. البته ...
21 آذر 1391

شمارش معکوس

امروز یازدهم  آذرماه و کمتر از 10 روز دیگه به پایان مرخصی 6 ماهه زایمان باقی مونده.قراره 9 ماه بشه این مرخصی ولی متاسفانه ظاهرا به ما نمی رسه.چقدر برام سخته روزی که قراره به سرکارم برگردم. خیلی سخت خیلی زیاد. آخه می دونی (6+9) 15 ماهه که ما همه جا و هر لحظه و هرثانیه با هم هستیم. لحظات خیلی شیرین با تو بودن .از همون لحظه ای که در وجودم شکل گرفتی و بوی بودنت رو احساس کردم دنیای خاکستری ما شروع به رنگی شدن کرد. خیلی خوش رنگ و شاد و متفاوت.حس های جدید و قشنگی رو که به خاطر بودنت هر روز و هر لحظه تجربه کردم مثل حس زیبای مادری که از وقتی که فقط یه ذره کوچولو بودی توی دلم تا وقتی که به دنیا اومدی و با اون چشمای قشنگت آروم و ساکت زل زده بودی ....
11 آذر 1391
1