ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

اولین مسافرت ترانه گلی

1391/6/15 8:04
نویسنده : مامانی
593 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگترینم

می دونم که خدا رو شکر خوبی مامانی. کم کمک داری بزرگ می شی و هر روز یه کار جدید یاد می گیری عزیزکم. این روزا خیلی بیشتر می خندی.مخصوصا صبح ها که از خواب پا میشی و حسابی سرحالی یا وقتایی که یه کم تنها می مونی و بعد من یا بابایی می آییم پیشت حسابی برامون می خندی خوشگلکم. تازه حرف زدن هم یاد گرفتی.وقتی که باهات حرف می زنیم چه تقلایی می کنی و چه دست و پایی می زنی واسه جواب دادن و با اووووووو و قان  قون حسابی جوابمونو می دی.اینقدر شیرین می شی این وقتا که می خوام درسته قورتت بدم. با بابا و مامان مامانی خوشگلترم حرف می زنی تازه. هر چی نباشه اونا چند تا بچه و نوه بزرگ کردن و زبون تورو بهتر می فهمن لبخند

 

راستی شنبه هفته پیش یعنی 30 مرداد که آخرین روز ماه رمضون هم بود عمو حمید و خاله نیوشا واسه دیدن ت اومده بودن پیشمون و یه استخر بادی پر از توپای رنگارنگ واست کادو آورده بودن.آخ که چه روزای قشنگی توی همین استخر بازی کنی شاد باشی عزیزم. یکشنبه بعد از ظهر هم با هم دیگه راه افتادیم به سمت سرخ رود ویلای آقای دکتر دواچی.اولین سفر گل بلبل خودم.رفتنی با اینکه اتوبان ترافیک بود و معطل شدیم ولی اذیت نشدی اصلا و بیشتر خواب بودی  فقط یه کم وقت شیر خوردن چون جا تنگ بود اذیت می شدی. جونم واست بگه که شمال گرمای خیییلی وحشتناکی بود و اگه می خواستیم ببریمت بیرون توی روز حسابی گرما زده می شدی.روز اول فقط یه سر بازار رفتیم و دم غروب هم که هوا خنک تر شده بود با بابایی سه تایی رفتیم لب دریا قدم زدیم و تو هم حسابی کیف کردی. واقعا آرامش عجیبی داشتی لب دریا.آخراش هم که گذاشتیمت توی کالسکه ات و همون جا خوابت برد. بعد از یه ساعتی عموت و خانومش هم به ما ملحق شدن و کمی همون جا نشستیم. روز دوم هم از خونه اصلا نشد بیرون بریم تا دم غروب که دیگه داشتیم بر می گشتیم تهران دو باره لب دریا رفتیم و دسته جمعی چند تا عکس گرفتیم. راستی عمو حمیدت یه عبارت خیلی درست واسه وقتی که باد گلو داری و بغلت می کنیم به کار برد. می گفت نگرانهخنده واقعا هم چهره ات وقتی که باد گلو داری سرشار از نگرانی ه قربونت برم. امیدوارم که توی زندگی ت هیچوقت مشکلات بزرگ نداشته باشی و مسائلت در حد همین باد گلو زدن باشهلبخند. اما وااااااااااای از راه برگشت با اینکه ما یه روز بعد از تعطیلات عید فطر به سمت تهران حرکت کردیم ولی به ترافیک خیلی عجیبی خوردیم از طرفی هوا هم گرم و شرجی بود و شما هم حسابی بیقراری کردی. اصلا توی کریرت نمی موندی همش می خواستی شیر بخوری جا هم تنگ بود واسه شیر خوردن خلاصه اوضاع خیلی بدی بود. منم حسابی کلافه شده بودم. ناراحت بودم از اینکه اصلا برنامه مسافرت گذاشتیم که اینقدر بخوای اذیت شینگرانخلاصه از حدود ساعت 7 که حرکت کردیم تا خود ساعت 11 شب بیقراری کردی. بعد از اینکه ترافیک تموم شد و بابایی هم اومد عقب پیش ما دیگه تا در خونه خوابیدی خدا رو شکر ولی در کل سفر خوبی بود مخصوصا اینکه دریا رو خیلی دوست داشتی. منم همیشه لب دریا آرامش عمیقی دارم. دوست دارم ساعت ها بشینم و بهش نگاه کنم. 5 شنبه هم عموحامد به جمع ما ملحق شد. طفلک یه روزه اومده بود تهران که ترانه خانوم و ببینه و یه پیرهن خوشگل هم واست کادو آورد. خلاصه که حسابی از همه دل بردی. از طرفی دایی علی و زندایی سونیا و پرهام گولو هم اومده بودن که دوباره ببین تو رو منتها چون اومدن مهمونا با هم تلاقی کرد فقط یه روز تونستیم پیش اونا باشیم. حالا اگه قسمت بشه واسه تولد پرهام گولو ما می ریم پیش اونا.

جونم واست بگه که توی این دوهفته دستات رو هم شناختی. می خوام بخورمت وقتی که دستات رو می بری جلو چشمت و نگاهشون می کنی گاهی یه لیسشون هم می زنیماچ یه مرحله به مراحل گرسنگیت اضافه شده از وقتی دستاتو شناختی : اول زبون در میاری اگه جواب نداد شروع به دست خوردن می کنی مالاچ و مولوچ با صدای خیلی بلند و مرحله آخر گریه است که من دیگه نمیذارم به اونجا برسه کارت. فیلم دست خوردنت هم دارم که وقتی بزرگ شی بهت نشون میدم ان شاء الله. پریشب هم جغجغه ات و دو دقیقه ای نگهش داشتی تو دستت و تکونش می دادی.راستی این روزا دقتت هم خیلی زیاد شده و جای جدید که می بینی خیلی سعی می کنی همه جاش و با دقت نگاه کنی و خیلی با نمک سرتو به تمام جهات می چرخونی و با چشمای خیلی باز همه جا رو برانداز می کنی و دیگه اینکه دو روزه به تلویزیون خیلی علاقه مند شدی و اگه توی دیدت باشه حتما چشم می دوزی بهش. ولی ما نمیذارم تلویزیون ببینی چون میگن روی هوش بچه های زیر 2 سال تاثیر منفی داره!وقتی هم که میخوایم بلندت کنیم پاهاتو سفت می کنی و روی پا بلند میشی قشنگم.من به همه اینا میگم لحظه های ناب و فراموش نشدنی. همه اولین های شیرین. همه خاطره های خوب.

راستی فکر کنم هیچوقت بهت نگفتم که چقدر آهنگ دوست داری. آهنگ های گاو پیانیست یا عروسک گاوی تو. تازه کلی آهنگ هم واست دانلود کردم وبرات میذارم هر روز.

آخرین خبر اینکه دهه آخر همین ماه داریم می ریم مشهد پیش مامان بابای بابایی و می خوایم حسابی خوش بگذرونیم.

منتظر باش که باز بیام و کلی خبر جدید و ناب واست بیارم. می بوسمت هزار تا.

اینم یه عکس خوشگل از حموم کردن ترانه بانو.عکس مال شنبه 4 شهریوره:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

nani
20 شهریور 91 10:08
1000000 ماشالله چه مامانی شدی الهی


مرسی نانی جون

مامان دخملی
13 مهر 91 0:44
سلام
عزیز خاله با تاخیر 2 ماهگیت مبارک
مامانی وزن ترانه گلی و ننویس بچه رو زبونم لال چشم میکنن
چشام کف پاش
خیلی بامزه هست


مرسی مامان دخملی. چشم خاله جون.




یه دوست
20 مهر 91 23:58
ماشالله خیلی خوشگله


مرسی دوست عزیزم