ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

اولین جمله و سفر مشهد

1392/11/30 13:53
نویسنده : مامانی
293 بازدید
اشتراک گذاری

بیش از یک ماه می گذره که اولین جمله ت رو گفتی. بغل بابایی داشتی اتاق ها رو می گشتی و می گفتی " مامان - نیست!". بابایی این روزا خیلی درگیره. خیلی می ره کاشان برای سرکشی به پروژه. بنابراین دومین جمله ت شد "بابا - رفت!". بعدش " ماما - اوف" که مخصوص مامانی ه بعد از جراحی ش.    " بابا - لالا" جایگزین کلمه بابا می تونه هر کسی باشه که خوابه. واین عبارت رو اینقدر با صدای بلند می گی که بنده خدا اونی که خوابه از خواب می پره. من و بابایی رو که میای در گوشمون داد می زنی رسما.

دوشنبه که در راه برگشت از سفر مشهد بودیم، بچه ای بغل مامانش خوابیده بود و تو گفتی:"نینی لالا مامان" و اما سفر...

چند روزی مشهد بودیم. عروسی سارا جون بود. دخترخاله بابایی. توی عروسی که حسابی رقصیدی و خوش گذروندی-البته به جز لحظاتی که عروس داماد دوتایی می خواستن فیلم یا عکس داشته باشن و تو هم می خواستی در متن ماجرا باشی و من همش در حال کنترل کردن ت بودم که لحظات دونفره شون خراب نشه!1 - به بهانه عروسی دیدارها تازه شد و ترانه خانوم هم به جمع خانواده پدری پیوست و با شیرین کاری هاش و شیطونی هاش حسابی اسباب شادی همه مون رو فراهم کرده بود. 

شنبه هم که هماهنگ کردیم که صبح بریم حرم خوابت گرفته بود. در نتیجه تو خوابیدی و من و بابایی دوتایی رفتیم حرم. خیلی حیف شد. توی حرم خیلی به بچه ها خوش می گذره. هر بچه ای رو می دیدم یاد تو بودم.

خلاصه که سفر خوب و خاطره انگیزی بود.

 

پ.ن.:همین ه که الان عروسی ها حال و هوای قدیم رو نداره و به بچه ها کمتر خوش می گذره. همه چی مون نقاب دار شده حتی عروسی هامون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نورا
14 اسفند 92 8:34
ترانه جونم ایکاش مامانت عکس هم برامون میذاشت آخه دلمون تنگ میشه برای همچین دسته گلی قربون شیرین زبونیت مرسی از محبتت عزیزم. راست میگی خیلی وقته عکس نذاشتم. مامان تنبلی هستم انگار