بالاخره گاگوله کردی!
من عاشق چهار دست و پا رفتن بچه ها هستم. توی این حالت خوردنی تر از همیشه میشن. ولی از اینکه بچه خودم چهار دست و پا بره دیگه ناامید شده بودم و با این قضیه کنار اومده بودم. 2 ماهی بود که حالت شو می گرفتی و بعد که میخواستی حرکت کنی خودت و ولو می کردی روی زمین و از طرفی خیلی به ایستادن علاقه داشتی! واسه همین فکر می کردم جزو اون بچه هایی هستی که یه دفعه راه می افتن....
ولی بالاخره در آستانه 8ماهگی چشم ما بالاخره به این فرآیند شیرین روشن شد و بالاخره به قول پدر جون گاگوله کردی. الان هم هیچ جای خونه از دستت در امان نیست! غافل بشم یا سر سطل آشغالی یا داری با صندل ها ور میری یا کنترل و پیدا کردی و ساکتی و مشعوف و یا مثل دیروز گوشی مادر جون و برداشتی و 2 تا شماره هم گرفتی که اولیش دایی علی بود.
یه کار دیگه که در آستانه 8 ماهگی شروع به انجام دادن ش کردی. ایستادن بود. یعنی خودت دستت و می گیری به جایی و بلند میشی.کلی هم از این کار لذت می بری. عشقت هم اینه که یه دستت رو ول کنی از مبل و برگردی تلویزیون رو نگاه کنی. از پشتکارت خوشم میاد. حتی توی وان و استخر بادی ت هم بلند میشی و کار من و حسابی سخت می کنی.
روی مبل و تخت ما هم که باشی سریع برمی گردی به شکم و میای پایین.این یکی به چشمم از مصادیق بارز بزرگ شدنت اومد واقعا!
اگه سفره پهن کنیم که واقعا جشن می گیری! هر جا باشی خودت و می رسونی به سفره و بزرگ ترین نون سفره رو بر می داری و می کنی توی دهنت! البته بقیه چیزها از دسترس ت دور شده قبلا که به نون رضایت می دی!
برای غذا خوردن هم یا باید یه قاشق دست خودت باشه که رضایت بدی و بخوری و یا ظرف غذا دم دستت باشه و حسابی بریز و بپاش کنی و وسطاش غذا هم بخوری که البته در این شرایط خودت و من و صندلی غذات همگی حموم لازم میشیم و یه جارو کشی حسابی بدهکار خونه...