حرفای بزرگونه!
سلام به عزیز دلم
نمیدونی وقتی که تکون میخوری چقدر خوشحال میشه مامانی. فکر می کنم که شادی و داری واسه خودت بازی می کنی. امیدوارم که همیشه همیشه یه دخمل خیلی شاد و قوی باشی که هیچ مشکلی نتونه آزارت بده و یا باعث بشه که اخم کنی.
جون دلم واست بگه که دیروز با سرویس به سمت خونه در حرکت بودیم که یهو...
بعد از اینکه یکی از کارمندا توی جاده قدیم از ماشین پیاده شد و سرویس شروع کرد به حرکت..یه دفعه ای زد رو ترمزو گفت کیفشو زدن و با عجله از ماشین پیاده شد.پشت سرش هم یه مینی بوس آدم پیاده شدن از سرویس. من فکر کردم که کیف همون همکارمونو زدن که از توی آینه ماشین دیده ولی بعد که همه اومدن بالا متوجه شدم که یه معتاد چاقو به دست کیف یه خانومی رو زده و باعث افتادنش شده و همین باعث شد که راننده مون اینقدر هول بشه.بالاخره هم دزده فرار کرده بود و کیف اون خانوم رو نتونست با خودش ببره.
غرض از تعریف این حادثه این بودش که من همش فکر می کردم توی این دوره زمونه مردم نسبت به هم خیلی بی تفاوت شدن و مشکلات هم دیگه اصلا براشون مهم نیست ولی وقتی دیروز عکس العمل راننده سرویس مونو دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم.انگار که دنیا رو بهم داده بودن.خوشحال شدم از اینکه هنوز هستن آدم هایی که در مقابل غریبه ها هم مثل خانواده خودشون احساس مسئولیت می کنن! به خاطر همین گفتم ماجرا رو واسه دختر گلم هم تعریف کنم که تو هم بدونی که حتی توی این جامعه هم هنوز میشه به بعضی ها خوش بین بود و بتونی مثبت تر زندگی کنی گلم...
راستی من کلی هم ناسیونالیست بازی در آوردم و به بابایی گفتم که مگه از کرمانشاهی ها از این حرکات ببینیم! آخه راننده سرویس همشهری مامانی ه...
راستی یه اسم جدید واست در نظر گرفتیم. نظرت راجع به ترانه چیه؟؟؟ من و بابایی که خیلی خوشمون اومده! ولی هنوز تصمیم مون قطعی نشده عزیزم!
دوست داریم خییییییلی زیاد و دلمون برات خیلی تنگه عزیزم!!