ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

عاشقانه های من برای دخترم و ...

سلام به فرشته قشنگم این روزهایی رو که دارم با تو دختر عزیزم سپری می کنم از قشنگ ترین و پاک ترین و معصومانه ترین روزهایی ه که توی کل زندگی م تجربه کردم. هر روز با ناباوری به تو نعمت بزرگ خدا که به من ارزانی شده نگاه می کنم و خدا رو چندین مرتبه از اعماق وجودم سپاس می گم به خاطر داشتنت. همیشه با خودم فکر می کردم که چقدر سخته تحمل گریه های نوزاد برای اطرافیان و مخصوصا پدر و مادر ولی تجربه خودم بهم میگه دلنشین ترین آوایی که توی زندگی میشه شنید صدای گریه نوزادی ه که به این طریق با مادرش ارتباط برقرار می کنه و اولین حامی زندگی شو به این وسیله به سمت خودش می کشونه و تنها سختی ش اینه که تحمل ناراحتی نوزاد رو نمیشه داشت. اینقدر تو خوبی و برام عزیزی...
25 مهر 1391

اولین مسافرت ترانه گلی

سلام قشنگترینم می دونم که خدا رو شکر خوبی مامانی. کم کمک داری بزرگ می شی و هر روز یه کار جدید یاد می گیری عزیزکم. این روزا خیلی بیشتر می خندی.مخصوصا صبح ها که از خواب پا میشی و حسابی سرحالی یا وقتایی که یه کم تنها می مونی و بعد من یا بابایی می آییم پیشت حسابی برامون می خندی خوشگلکم. تازه حرف زدن هم یاد گرفتی.وقتی که باهات حرف می زنیم چه تقلایی می کنی و چه دست و پایی می زنی واسه جواب دادن و با اووووووو و قان  قون حسابی جوابمونو می دی.اینقدر شیرین می شی این وقتا که می خوام درسته قورتت بدم. با بابا و مامان مامانی خوشگلترم حرف می زنی تازه. هر چی نباشه اونا چند تا بچه و نوه بزرگ کردن و زبون تورو بهتر می فهمن   راستی شنبه هفته پیش...
15 شهريور 1391

دو ماهگیت مبارکه عزیزم!

سلام سلام مامانی باورت می شه دو ماه به این زودی گذشت. دوماه خیلی بی نظیر و به یاد موندنی. قشنگ ترین مامان 5شنبه 19 خرداد با بابایی بردیمت واسه واکسن های دو ماهگیت. خوشگلم واکسن سه گانه و هپاتیت رو توی دو تا رونت زدن عزیزم.دلم واست کباب شد. ولی خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی چون فقط یه کوچولو گریه کردی. تا دو روز هم قطره استامینوفن بهت دادیم که تب نکنی و یا اگه تب کردی تبت بالا نره که خدا رو شکر اصلا تب نکردی.خدایا شکرت. یک شنبه هم با هم دیگه واسه چک آپ رفتیم دکتر که خدا رو شکرهمه چی روبراه بود.قدت 10 سانت بلند شده بود ماشاالله و 57 شده بودی عزیزم.با وزن 5900 و دور سر 38.5. خدایا بازم شکرت. اینم دو تا عکس خوشمل از دو ماهگی عزیز دردونه...
24 مرداد 1391

همین طوری..

سلاااااااااااام به قشنگ ترین دختر دنیا حتما که نباید واسه حرف زدن با دختر خودم دلیل داشته باشم که.بعضی وقتا هم همینطوری می خوایم صحبت کنیم باهم می دونم که خدا رو شکر خوبی عزیزم. کمی نفخ شکم داری که آن هم خدا رو شکر باعث ملال زیادی نیست.یه کوچولو بالا آوردن هم که طبیعیه.البته دیروز یه فقره بالا آوردی که منجر به تعویض کل لباس های من و خودت شد عزیز دلم. مامانی الان دیگه نسبت به 1 ماه پیش کلی بزرگ شدی ماشا الله و خانومی شدی واسه خودت. یادش به خیر اون روزایی که وقتی شیر می خواستی به هر روشی متوسل می شدی.حتی موی خودت و می کشیدی ودردت می اومد و گریه می کردی ولی هم چنان دست از سر خودت بر نمی داشتی گل ناز و خنگولی مامان. الهی که من فقط قربو...
17 مرداد 1391

55 روز اول زندگی تو

ترانه قشنگم سلام مامانی نمی دونی که چقدر دوست دارم که وبلاگتو زود زود به روز کنم ولی باور کن که وقت نمی شه.همش با تو سرگرمم عزیزم.یه وقت خالی تپل لازم دارم و اینکه خسته نباشم که بتونم همه چیزایی رو که دوست دارم برات تعریف کنم. عزیز دل مامان امروز دقیقا 55 روزه که به دنیا اومدی و دنیای ما رو حسابی رنگی و قشنگ کردی قربونت برم.چه روزای منحصر به فردی که هم خیلی زود گذشت و هم خیلی دیر.زود از این بابت که ماشالا خیلی تند تند داری بزرگ میشی و دیر بابت اینکه اصلا یادم نیست زندگی بدون تو چه شکلی بود.انگار که خیلی وقته پیش مون هستی و کافیه یه کم دیرتر از خواب بیدار شی واسه شیر خوردن که دلم حسابی برات تنگ بشه دلبندم. الان دیگه بزرگ شدی و...
13 مرداد 1391

روزی که بالاخره اومدی عزیزم...

سلام به ترانه عزيزم عزيز دلم الان كه دارم برات مي نويسم دقيقا دو هفته از شبي كه چشم هاي قشنگت رو به روي اين دنيا باز كردي و با اون چشم هاي قشنگ و معصومت توي اتاق زايمان شبانگاه شنبه شب 20 خرداد 1391 ساعت 10:50 دقيقه نگاهت رو به من دوختي مي گذره. چطور مي تونم اون لحظه ناب رو فراموش كنم لحظه اي كه ياد آوري ش هر لحظه بيشتر بذر محبتت رو توي دلم مي پاشه. گل مامان شما دقيقا همون روزي كه من براي آخرين بار به وبلاگت سر زدم و از نگراني هام برات گفتم قدم به اين دنيا گذاشتي. خيلي حساب شده و با برنامه ريزي طوري كه همه چيز بدون ذره اي استرس پيش رفت. خدا رو به خاطر اين همه لطفش شكر مي كنم و اميدوارم كه بتونم هميشه بنده شكر گذاري باشم. همون روزي كه اتفا...
3 تير 1391

دلم برات خيلي تنگه...

سلام به دختر قشنگم. از دست ماماني دلخور نباشي ها عزيزم! مي دونم كه خيلي وقته كه به وبلاگت سر نزدم ولي هر لحظه و هر ثانيه با هم بوديم و حسابي از با هم بودنمون لذت برديم. خدا رو شكر مي كنم كه لذت گذروندن اين لحظه ها و  قدر اونا رو دونستن رو به من عطا كرد.خدايا هزاران مرتبه شكرت. اميدوارم كه از پس پرورش تو گل قشنگم كه هديه بزرگ خدا هستي بر بيام.توي اين مدت همش دلم واسه نوشتن برات پر مي كشيد تا بالاخره امروز با كلي حرف اومدم پيشت. جونم واست بگه كه توي اين يك ماه اتفاقات زيادي افتاده. مامي از 30 ارديبهشت ديگه سر كار نرفته و داره توي خونه استراحت مي كنه(تقريبا). آخه همش به فكر اين هستم كه اوضاع خونه رو سر و سامون بدم كه واسه اومدن گل دخت...
20 خرداد 1391