ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ترانه قشنگ زندگی ما

چادگان

اپیزود اول رفتیم چادگان دسته جمعی. وروجک خانوم ما یه تن ه حریف دختر دایی 4و نیم سال ه و پسر دایی های 1 سال و 9 ماهه و 3 سالش بود. اسباب بازی خودش و که نمی داد هیچ، اسباب بازی بقیه رو هم به زور ازشون می گرفت. پرهام که کلا ترانه که می رفت طرف ش هر چیزی دستش بود و ول می کرد و می رفت پیش مامان ش. با مهدی گلاویز می شدن. یه وقت مهدی برنده می شد یه وقت ترانه. ولی فاطمه دیگه خانومی شده واسه خودش. بیشتر مثل یه خواهر بزرگتر باهاش رفتار می کرد و هر چی که می خواست بهش می داد. البته نا گفته نماند خیلی اوقات ترانه می رفت پیش پرهام برای بازی و لی اون چشمش ترسیده بود. نمی دونم این کارا رو از کجا یاد گرفته! می گن حس مالکیت خاصیت سن شه و فراموش میشه. البت...
3 شهريور 1392

دوباره زندگی...

این روزها همه چیز را دارم دوباره تجربه می کنم. همه اتفاقات و جاهای تکراری جذاب شده اند انگار....  از یک پارک رفتن ساده بگیر تا دریا و جذابیت های خودش. از یک آهنگ ساده تا یک مهمانی ساده تر. دوباره دارم زندگی را تجربه می کنم. از نو. این بار از نگاه دخترکم. خیلی آرام و بی صدا امیدی که از دلم رفته بود بی خبر دارد بر می گردد و من خودم را سرشار از انرژی می بینم. فکر می کنم یک مادر، اصل زندگی را، نسخه دست نخورده و بی آلایشش را به تعداد فرزندانش تجربه می کند و چه چیز بالاتر از این برای یک انسان. فرصتی دوباره برای امید، برای عشق و برای زندگی . خدایا باز هم شکر....
23 مرداد 1392

قورتت میدم هااااا

وقتایی که از ته دل واقعا دلم میخواد قورتت بدم خیلی زیادن خیلی. یک هفته ای هست که یه بهونه جدید به دستم دادی....    روی تخت خودمون می خوابونمت. وقتی که خوب می خوابی و حسابی سرحال میشی بدون هیچ صدایی آروم چار دست و پا میای و بعد دنده عقب از تخت پیاده میشی و میای سمت هال. واااااااااای که چه کیفی داره دیدنت در حالی که چشمات خواب آلوده و کمی تلو تلو میخوری ولی وقتی ما رو می بینی می خندی و با دست های باز قدم هات و تندتر می کنی و خودتو میندازی توی بغلمون. آخر همه لذت های دنیاست این یکی. خدایا شکرت. چند وقتی هم هست که هر چی وسیله داری برمیداری یا می بری میذاری گوشه شومینه و یا جلوی تلویزیون. ای خدا ااااا. عاشق این کارت هم هستم تپلی ما...
14 مرداد 1392

عشق یک سره...

هنرپیشه ای گفت:عشق یک سره مایه دردسره. و ادامه داد و عشق پدر و مادر به فرزند عشق یک سره است... ادامه مطلب... ولی من با خودم گفتم از این عشق یکسره همین حس خوب عاشقی و امید مضاعف به زندگی ما رابس...
30 تير 1392

لغت نامه شیرین ترانه 1

اُه- اُه  : وقتی که از چیزی تعجب می کنه. مثلا یه صدای غیر منتظره ای یا یه اتفاق عجیب(مثلا توپش جای غیر معمولی افتاده باشه) خ خخخخخخخخخخ: چیزی که بهش گفتیم خطر داره مثل پریز برق . جیییییز(با لب های جمع شده و تکان دادن دست به نشانه "نه" تصور شود):بیشتر به اشیاء داغ اطلاق میشه مثل فر داغ یا اتو....     البته خیلی وقت ها اینکه ترانه میدونه چیزی جیزه یا خطر داره باعث نمی شه که بهش دست نزنه و یه میل خیلی شدید درونی اون و به سمت تجربه موارد جیز و خخخخخخ می کشونه. هی میره جلو بهش یادآوری می کنیم مثلا جیزه یا خطرناکه دستشو تکون میده و یه ذره میاد عقب و داستان بعد از دوثانیه دوباره تکرار میشه... البته در مورد سطل آشغال اینقدر...
19 تير 1392

بزرگ ترین لذت دنیا...

بزرگ ترین لذت دنیا وقتی ه که .... یه بچه یک ساله شکم آدم و پوف کنه. ای خدا یعنی لذتی بزرگتر از این هم توی دنیا وجود داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خودش هم از خنده ضعف می کنه با خنده های من و کارش و با مهارت بیشتر ادامه می ده.نتیجه کار هم دو تا آدم شادن و یه عالمه آب دهن و مامانی که فهمیده الان وقت خواب کوچولوش نیست.... خدایاااااااااااااااا شکرت...
11 تير 1392

قد کشیدی مامانی..

همیشه با خودم می گفتم چرا   بچه های دوستانم که هم سن ترانه هستن در کابینت رو باز می کنن و سرک می کشن ولی ترانه منتظر ه من در کابینت و باز کنم و بعد بیاد سراغ ش.و این برام شده بود یه نکته عدم پیشرفت کافی.باورم نمیشه که اینقدر بی توجه بودم به این موضوع به این واضحی! کابینت ما بلنده و دستگیره ش هم در بالاترین نقطه درش همین! باید عادت کنم به این روزهایی که تمام محتویات کابینت  وسط آشپز خونه است...       ادامه در ادامه مطلب... چند روز ه دخترم نقش گشت ارشاد و توی خونه ما بازی می کنه. خدا نکنه روسری پیدا کنه از گوشه و کنار خونه میاره که سرم کنم. همین طوری هم بندازمش روی سرم قبول نیست باید خیلی خوب و اصولی باشه. در ...
9 تير 1392

اولین سفر دونفره در یک سالگی!!!!

سلام گل قشنگم. بابایی دوشنبه گذشته 3 تیر قصد داشت که برای سرکشی به پروژه قوچان بره مشهد و قرار بود من براش بلیط بگیرم . یکشنبه ظهر تونستم برای دوشنبه بلیط تهیه کنم و از طرفی خودم هم خیلی احساس خستگی می کردم و دلم خیلی یه تغییر و تنوع می خواست. رفتم نهار و استراحت که یهو تصمیم گرفتم برای خودمون هم بلیط بگیرم و بابایی رو سورپرایزکنم. هیچ وقت اینطوری برای سفر تصمیم نگرفته بودم. حس خوبی بود یه حس رهایی... بلیط ا رو که دادم به دست بابا نگاه می کرد و اسما رو می دید ولی باورش نمی شد.یاد اون روزی افتادم که جواب تست بارداری و بهش داده بودم و ازش سر در نمی آورد. خلاصه کلی خوشحال شد و ذوق کرد. دوشنبه سه تایی سوار هواپیما شدیم و تو اولین پرواز تو تجر...
9 تير 1392

دختر خرداد...

عزیز دلم تو دختر خردادی و برای نسل ما خرداد همیشه معنای خاصی داشته. معنای امید به آینده. این امید از سال 1376 شروع شد .نوجوانی و بخشی از جوانی را پشت سر گذاشت. سرخورده شد ولی از بین نرفت. امسال با همان کورسوی امید بار دیگر انتخاب کردیم. می دانم که تمام کودکی تو تحت تاثیر انتخاب امروز من قرار خواهد داشت. خوشحالم که تلاشم بی نتیجه نماند و پاسخ حرکت امروزم را با شادی  و بالندگی فردای تو خواهم گرفت ان شاءالله.
27 خرداد 1392